به پیش رستم آن تیغ خوشتر از شک

ساخت وبلاگ
به پیش رستم آن تیغ خوشتر از شکرست نثار تیر بر او لذیذتر ز نثار شکار را به دو صد ناز می برد این شیر شکار در هوس او دوان قطار قطار شکار کشته به خون اندرون همی زارد که از برای خدایم بکش تو دیگربار دو چشم کشته به زنده بدان همی نگرد که ای فسرده غافل بیا و گوش مخار خمش خمش که اشارات عشق معکوسست نهان شوند معانی ز گفتن بسیار 1139 مجوی شادی چون در غمست میل نگار که در دو پنجه شیری تو ای عزیز شکار اگر چه دلبر ریزد گلابه بر سر تو قبول کن تو مر آن را به جای مشک تتار درون تو چو یکی دشمنیست پنهانی بجز جفا نبود هیچ دفع آن سگسار کسی که بر نمدی چوب زد نه بر نمدست ولی غرض همه تا آن برون شود ز غبار غبارهاست درون تو از حجاب منی همی برون نشود آن غبار از یک بار به هر جفا و به هر زخم اندک اندک آن رود ز چهره دل گه به خواب و گه بیدار اگر به خواب گریزی به خواب دربینی جفای یار و سقط های آن نکوکردار تراش چوب نه بهر هلاکت چوبست برای مصلحتی راست در دل نجار از این سبب همه شر طریق حق خیرست که عاقبت بنماید صفاش آخر کار نگر به پوست که دباغ در پلیدی ها همی بمالد آن را هزار بار هزار که تا برون رود از پوست علت پنهان اگر چه پوست نداند ز اندک و بسیار تو شمس مفخر تبریز چاره ها داری شتاب کن که تو را قدرتیست در اسرار 1140 بیامدیم دگربار چون نسیم بهار برآمدیم چو خورشید با صد استظهار چو آفتاب تموزیم رغم فصل عجوز فکنده غلغل و شادی میانه گلزار هزار فاخته جویان ما که کو کوکو هزار بلبل و طوطی به سوی ما طیار به ماهیان خبر ما رسید در دریا هزار موج برآورد جوش دریابار به ذات پاک خدایی که گوش و هوش دهد که در جهان نگذاریم یک خرد هشیار به مصطفی و به هر چار یار فاضل او که پنج نوبت ما می زنند در اسرار
شعر عاشقانه...
ما را در سایت شعر عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashem asheghanehha16680 بازدید : 276 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 10:04